مترسکـــــــــ ناز می کند کلاغــــــــــ ها فریاد می زنند و منـــــــــ سکوت می کنم.... این مزرعه ی زندگی منــــــــــ است خشک و بی نشان!
یکی "درد" می کشه ؛
قطعـــــــــــه گم شده از پر پرواز کم استیازده بارشمــــــــــردیم و یکی بازکم استاین همه آب که جاریست نه اقیانوس استعرق شـــرم زمین است که سرباز کم است
در حوالی این شهر هنوز پسرکانی هستند که مردانه مثل یک پدر کار می کنند مردانه می نگرند مردانه می شنوند مردانه سخن می گویند و مردانه در پی زندگی هستند !